تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا
تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا

باز هم دانشگاه

باز هم دانشگاه جدید :)

این چهارمین باریست که برای اخذ مدرک لیسانس اقدام به دانشگاه رفتن میکنم، اما یک فرق بزرگ با سه بار قبلی دارد، این بار با علاقه میروم :)

قصه طولانی ای دارد قبول شدنم در این دانشگاه، اما خلاصه اش میشود این: Toefl خیلی بد امتحان دادم، اما به خاطر رزومه و نمراتم قبولم کردند.

راستش خیلی استرس زبان را دارم، آدم هرچقدر هم باهوش و با استعداد و نخبه باشد، اگر نتواند صحبت کند، خودش را بفهماند، بقیه را بفهمد، دست و پا چلفتی ای بیش نیست... و این من را خیلی نگران و مضطرب میکند. ضمن اینکه به معدلم آسیب میرساند و من برای پزشکی به معدل بالا نیاز دارم، معدل خیلی بالا :)

این هم نمای دانشکده کامپیوتر و برق و علوم مرتبط که تقریبا اکثر کلاس هایم در آن برگزار خواهد شد.

(برایم جای سوال هست که با توجه به زمستان های بسیار بسیار سرد این منطقه، چرا انقدر با مساحت کم پنجره ساختند، مگر همان آفتاب ملایمی که میتابد حکم طلا را در زمستان ندارد!؟)