تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا
تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا

اوضاع فعلی

بالاخره همکارم رفت سر کار جدید من تنها موندم و بی کمک

دغدغه اصلیم نظم کاریه

کارا واقعا اونقدر نیست که من نتونم انجام بدم

ولی چون منظم انجام نمیشن همشون میمونن

نمیدونم دقیقا باید از کجا شروع کنم

ولی دارم یه فکرایی میکنم

حسم اینه که سر بلند میام بیرون

امید داریم