تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا
تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا

راهنمایی و دبیرستانی که سخت گذشت

داشتم میرفتم کم خوابی ها و بی خوابی های اخیر را امشب جبران کنم که گذرم به سایت دبیرستانم افتاد.

من دبیرستان سلام صادقیه درس خواندم، جو به شدت درسی بود و جز درس هیچ چیز دیگری مهم نبود...

رقیب سرسخت و تسلیم ناشدنی ما مدرسه انرژی اتمی بود و تمام هم و غم و هدف ما دوم شدن در تمامی آزمون ها و المپیادها بعد از آنها بود.

بماند که چه شد دوره پیش دانشگاهی من خرد خرد و بی سر و صدا از رتبه ۳ به ۳۰ در پایه نزول کردم...

آماری در سایت دیدم که دیوانه ام کرد، امسال سلام ۲ رتبه تک رقمی کنکور داشت و انرژی اتمی ۳ رتبه تک رقمی.

هنوز هم جلوتر از ما هستند :)

هر وقت به دبیرستان و راهنمایی فکر میکنم چیزی جز عذاب وجدان و درس های کم خوانده یا نخوانده و دعواهای مشاور پایه بر سر نمره پایین و مشق و تکلیف و المپیاد و هوش و استعداد و کاربرگ و امتحان و امتحان و امتحان و فشار بیشتر و اعداد مختلط و انتگرال و هندسه و درصدهای پایین عربی و قرابت معنایی ادبیات و جلسه بعد با اولیاعت بیا به ذهنم نمیرسد.

نمیدانم مشکل من بود یا مشکل جو و محیط، اما من باختم. آرمانم زیر ۱۰۰۰ بود، تخمین ها ۱۵۰۰ و نتیجه کنکور ۶۹۹۹.

قرار بود نرم افزار امیرکبیر دربیاییم و فیزیک خوارزمی درامدم...

همیشه وقتی به این ۱۲ سال نگاه میکنم، افسوس سنگینی بر من سایه ای سیاه می اندازد. در نوشته ای قبلا اشاره کردم که بسیار پیگیر دوستانم در فضای مجازی میشوم تا ببینم کجا هستند و چه میکنند، نه برای اینکه آنها دوست من بودند، اصلا دوستی ای وجود نداشت. فقط میخواهم مطمین شوم هنوز میتوانم باختم را جبران کنم...

این فکرها خیلی اذیتم میکنند، به فکر هیپنوتیزم درمانی هستم.

نظرات 9 + ارسال نظر

سلام.
یه بار یه شکستی خوردم و خیلی ناراحت بودم. دوستم بهم گفت مهم اینه که ادم بدهکار خودش نباشه که تلاش برای ساختن اینده نمی کنه
شکست رو شکست دادن لازمه اش اینه که اول از همه شکست های قبلی رو فراموش کنیم چون به قول سریال once upon a time وقتی درگیر دیروزیم فردا رو پیدا نمی کنیم...
در اون زمان و با توجه به شرایط اون زمان شاید بهترین کارها همون هایی بوده باشه که انجام دادین...
شاملو یه شعری داره که در اون بخاطر دوام بالای بنفشه در زمستان از صفت زمستان شکن براش استفاده می کنه)... امیدوارم مثل بنفشه, زمستان شکن و مثل رود بیقرار جاری بودن و رسیدن به دریا باشید...
قلم تان مستدام

حرف دوستتون منو به فکر فرو برد. مشکل اینه نمیشه آدم بدهکار خودش نباشه
فکر کنم هیچ کسی خودشو کامل ندونه و برای پیشرفت خودشم که شده همیشه یکم خودشو بدهکار میدونه
فکر کنم جالب تر میشد اگه اینجوری بگیم: آدم باید تا میتونه بدهیشو کمتر کنه به خودش
ممنون از کامنت زیباتون
چقدر جالب بود گل بنفشه نمیدونستم

sabireh 1396/06/14 ساعت 12:36

:)
مرسی آقای دکتر... ایشاالله پربار باشه...
(اگر ایراد نداره آقای دکتر صداتون بزنم؟)

خیلی از دکتری دورم ولی خب هر جور دوست دارید میتونید صدا کنید :))

سلام
لینک وبمو تغییر دادم و از این جهت عذر خواهی میکنم. از حضورتون در این ادرس هم خوشحال میشم ... :)

مبارکه بلاگ جدید. ایشالا پربار باشه

نارسیس 1396/06/11 ساعت 06:49 http://x18.blogfa.com

سلام.ادرس کاانالم
@noonalef
ولی خوب یه ذره شاید خاله زنکی باشه یه ذره نه خیلی هم :)) فعلا جا نیافتادم برا نوشتن و مثل وبلاگ نیس برام خلاصه براتون جالب نیس فقط گفنم با ندادنش بی ادبی نکرده باشم :))

دست شما درد نکنه :)

صبیره 1396/06/11 ساعت 04:22

:)
یه نامه از امور بین الملل مدارس (دقیق اسم صادرکننده نامه خاطرم نیست اما نامه رو دارم) هست که داخل اون نوشته که چه مدارکی اگر داشتن میشه ثبت نام کرد. اگر اون مدارکو نداشتن نمیتونیم ثبت نام کنیم. احتمالا اگر کسی ثبت نام نشده بخاطر نقص در این مدارک بوده. و اتفاقا الان دارن ثبت نام میشن.
احساسی!!! فک نکنم. شما حق داشتید نظرتون رو بگید.

ممنون از روشن سازیتون. برای همین میگم احساسی. چون بدون اطلاع چیزی گفتم. ولی به نظرم نظر دادن بدون اطلاعات دقیق و درست فقط آدم و جو رو خراب تر میکنه :)
ممنون بازم

صبیره 1396/06/09 ساعت 15:54

:)
پست قبلی رو حذف کردید چیزی نمیگم...
ممنونم از نظر زیباتون...
من هم امیدوارم دلم همیشه جوون بمونه چون چهره که صد در صد با گذشت زمان پر از چین و چروک میشه :)
دو راهی عجیبیه واقعا....

نه مطلبی هست استقبال میکنم
حذف کردم چون دیدم شما گفتید بخش نامه اومده. شاید احساسی برخورد کردم با قضیه. به هر حال اصلن در جایگاه نظر دادن نبودم.
سلامت باشید ایشالا
بله خلاصه :)

الهام 1396/06/09 ساعت 08:09

شما قراره پزشک بشید
پس به این چیزا اصلا فکر نکنید
یه روزی اونا اسم شما رو سرچ می کنن

راستش همه این ماجرا برای دل خودمه، نه برای اینکه آنها ببینند و از حسادت بترکند :))

صحرا 1396/06/08 ساعت 21:53

چقدر سخت میگیری و البته این حاصل جو همون مدرسه های سختگیر و انتظارات پدر مادرهاست‌. خدا رو شکر که از اون محیط بیرون اومدی اما اگه بخوای با تفکرش بمونی به خودت ظلم کردی . نمی گم کار آسونیه ولی باید خودتم بخوای
من یه مدرسه دولتی معمولی پایین شهر درس خوندم هدف همه این بود یه دیپلم بگیرن عروس بشن از همکلاسیهای اون زمان سه تا مون رفتیم دانشگاه یکی علمی کاربردی یکی پیام نور منم دانشگاه دولتی. من رتبه منطقه ام زیر هزار شد همه تعجب کرده بودن چطوری ممکنه‌‌ . اگر منم طبق جو رفتار کرده بودم احتمالا الان یه خانم دیپلمه با دو تا بچه بودم :) دنبال خواسته و علاقه ات باش بقیه رو بریز دور

دمت گرم خدایی :)))
مرسی برای گفتن این حرفا
باید بشینم تمرکز کنم رو هدفم
حق با تو هست،

صبیره 1396/06/07 ساعت 11:52

تا زمانی که ادم بفکر دوم شدن توی رقابت با یه رقیب قدر باشه... دوم میشه... اما هر وقت اول شدن مد نظرش باشه بلاخره یه روز اول میشه...
یه چیز دیگه... چرا اینقدر بفکر گذشته هستید؟ یعنی دوستانتون اصلا یادشون هست شما رو که چجوری بود درستون و چکار کردید و دنبال این هستن که بدونن شما الان به کجا رسیدین....
فکرتون رو روی این موضوعات متمرکز نکنید... اما ازشون خبردار بشید خوبه... هنوزم بنظر اون حس رقابت رو دارید... این خوبه... و در موفقیتتون تاثیر داره...
از نوشته تون مشخصه واقعا دوران تحصیل پر از فشار و استرسی رو گذروندید...
موفق و پاینده باشید.‌

حق با شماست، ما دنبال اول بودن بودیم ولی باورمون دوم شدن بود متاسفانه :)
بله، تقریبا تمام کسانی که از اون دبیرستان میشناسم بسیار این مطلب براشون مهم هست. الان رقابت درسی بینمان تبدیل شده به رقابت کاری و مادی و مپقیت اجتماعی. از پیشرفت همدیگر خوشحال نمیشویم، همانطور که از نمره خوب همدیگر در دبیرستان نمیشدیم.
بدون این جو زندگی برایم بی هدف میشود و با این جو سخت، دو راهی عجیبیست :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد