امروز جمال تو سیمای دگر دارد / امروز لب نوشت حلوای دگر دارد
امروز گل لعلت از شاخ دگر رستست / امروز قد سروت بالای دگر دارد
امروز خود آن ماهت در چرخ نمیگنجد / وان سکه چون چرخت پهنای دگر دارد
امروز نمیدانم فتنه ز چه پهلو خاست / دانم که از او عالم غوغای دگر دارد
آن آهوی شیرافکن پیداست در آن چشمش / کو از دو جهان بیرون صحرای دگر دارد
رفت این دل سودایی گم شد دل و هم سودا / کو برتر از این سودا سودای دگر دارد
گر پا نبود عاشق با پر ازل پرد / ور سر نبود عاشق سرهای دگر دارد
دریای دو چشم او را میجست و تهی میشد / آگاه نبد کان در دریای دگر دارد
در عشق دو عالم را من زیر و زبر کردم / این جاش چه میجستی کو جای دگر دارد
امروز دلم عشقست فردای دلم معشوق / امروز دلم در دل فردای دگر دارد
گر شاه صلاح الدین پنهانست عجب نبود / کز غیرت حق هر دم لالای دگر دارد
از دقیقه ۱:۴۲ قشنگ میشه -> اینو میگم