تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا
تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا

تقدیم به او که جان‌پناهی از عشق ساخت

نه، او، آن یاران دیرین نیست که در وصفش غزل‌ها و مثنوی‌ها سروده می‌شود، او، مادربزرگ عزیزتر از جانم است.

خدا نگهت دارد برایمان عزیزم. تمام عشق‌هایی که در سر دارم در مقابل عشقی که تو نثار من کردی هیچ است. به یادت هستم، به یادم بمان...

نظرات 7 + ارسال نظر
Sabi gol 1396/10/22 ساعت 22:02

الان وبت بی مشکل میاد بالا.

خدا رو شکر که خوبن.

Sabi gol 1396/10/18 ساعت 07:37

حال مادربزرگتون خوبه؟!

نکنه اتفاقی افتاده؟
دیگه نبودنتون خیلی زیاد طول کشیده...
انشاالله که حالشون و حال شما خوب باشه.

بلهههه
نه خداروشکر چیزی نشده
انشالله شما هم همیشه سالم و سلامت باشید

صحرا 1396/10/16 ساعت 09:55

خوبی؟ مادربزرگ خوبه؟

من که خوبم. شما خوبی؟ مادربزرگ سلام میرسونه. شما مادربزرگ خوبه؟

Sabi gol 1396/10/15 ساعت 20:54

کجایی اقای محمدرضا!!!
حالتون خوبه!!!
خیلی وقته نیستین.

ببخشید به ریکاوری نیاز داشتم
ممنون که متوجه شدید :)

Sabi gol 1396/10/12 ساعت 05:26

وبت قشنگ شده اما خیلی سنگین شده.
برای من همیشه دیر میاد بالا :)
حجم عکس بالاست ایا!!!

مرسیییی
والا نه عکس نیست خیلی چیزاس
خیلی سعی کردم کمش کنم حجمو ولی دیگه کمتر کیفیت میاد پایین
ببخشید خلاصه

صحرا 1396/10/07 ساعت 22:53

حدا حفظشون کنه مادربزرگ مهربونو
من بعد از سه چهارسالگی مادربزرگها رو ندیدم تا این بار تو کابل قسمت شد بعد ییست و اندی سال اونی که زنده بود رو ببینم. چقدر دوستم داشت و قربون صدقه ام رفت. هعععی

خیلی خوبن مادربزرگا خلاصه
خدا نگهشون داره برات
ایشالا قسمت شه بیشتر ببینید همو

Leyli 1396/10/07 ساعت 18:02

عزیزممم...
چه قشنگ بود...
تو اولین کسی هستی که می‌بینم واسه مادربزرگش پست می‌ذاره...

همیشه از اول بودن خوشم میومد :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد