تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا
تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا

باز هم قالب

آقا بحث هوم‌سیک شدن و اینا نیست. واقعا از تهران من خوشم میاد جدای دلتنگی.

نه اینکه بگم بچه تهرانم و این حرفا‌ها (تهرانی نیستم اصلا)،‌ ولی یه حس عجیبی بهش دارم. واقعا انگار یه چیزی توش گم کردم، یه چیزی توش جا گذاشتم. که خب البته نمیدونم چیه :))

ولی این شهر با همه ترافیک و دود و امواج پارازیت و اعصاب خوردیاش حال من یکی رو خوب میکرد، خیلی خوب. هر روز خسته و کوفته ساعت نه شب از شرکت راه میوفتادم سمت خونه، همون رانندگی تو حکیم شرق خستگیمو در میکرد. از جلو میلاد که رد میشدم بعضی موقع‌ها میزدم کنار عکس میگرفتم و چند دقیقه تحسین میکردم منظره رو.

تو عاشقیام یا دل‌شکستنام پا میشدم میرفتم انقلاب و ولیعصر قدم میزدم تا حوالی غروب، حالم سر جاش میومد. اصلا اسم انقلاب و سردر دانشگاه تهران و تئاتر شهر میاد من پرت میشدم تو خاطراتم، ناخودآگاهه.

همین بام تهران، کلی شب ما اونجا به زندگیمون فکر کردیم، خیره شدیم به سوسوی نورای شهر و مثل آدم بزرگای خسته از زندگی به بدبختیامون فکر کردیم و گوش قرض دادیم به درد دل دوستامون.

آقا واقعا من اونجا حالم خوب بود، وقتایی که تازه ۹ شب برنامه میکردیم بریم دور دور ببینیم شهر به کجا میکشونه مارو. میزدیم بیرون میدیدم همت غرب به شرق قفله قفله. حال میکردیم تو ترافیک. نق میزدیم که "بابا زانوم شکست از بس کلاچ گرفتم و ول کردم، ساسان تو بیا بشین".

عجب دورانی بودی تهران. خدا لعنتت کنه تهران. همون کتابفروشی‌های انقلاب رو هم شما حساب کنی ۳-۰ از تورنتو جلوتره :) یا اصلا اون چنارای رنگارنگ ولیعصر. یا اون شبی که دعوامون شد میدون تجریش. یا آقا اصلا پاساژ پالادیوم که اون اوایل رفته بودیم گفتن مجردی راه نمیدیم :)) گفتیم بابا به ما میخوره اخه مرد مومن؟ گفت قانونه گفتن اکیپ پسر مجرد راه ندید. گفتیم حاجی بیخیال میخواییم بریم شهر کتاب ما دانشجوییم. گفت دانشجویین که دیگه عمرا :)) پاشدیم رفتیم اونجا از دخترای مردم خواهش تمانا که بیایید بگید ما با شماییم. اونا هم دمشون گرم قبول کردن (پائولو کئلیو - برنده تنهاست رو اون شب خریدم).

 بیایید آلبوم بیارم عکس نشونتون بدم توضیح بدم :))

 من و ساسان. سروش شمال بود اون شب. بام خونه رژین اینا :) شمال شرقی تهران. چون نزدیک خونه رژین اینا بود. ساسان دلش هوای عشقشو (رژین) میکرد میومدیم اینجا

اون تیکه ورودی شیخ فضل الله شرق به جناح شمال. همیشه ترافیکه اون ورا


مسیر سام کافه ونک تا مترو. نمیدونم کجا میشه فکر کنم کردستان جنوب بود. دم غروب بود همه داشتن برمیگشتن لانه‌ی خویش


کوچمون. یادش بخیر خیلی جای باحالی بود. چند خیابون بالاتر مترو داشت افتتاح میشد. قیمتا کشیده بود پایین.


سروش و شایان. یکی از کافه‌های انقلاب. تناقض جالبی داره این عکس :)) یکی خندان خندان یکی حیران و ویران :) شایان خیلی خوب منو میشناسه. عاشق بازی کردن و کل کل کردن درمورد همه چی باهامه :) منم بدم نمیاد. دوست خوبیه


همون روز یه کافه دیگه هم رفتیم تو انقلاب :| باز هم شایان و سروش. کافه عجیبی بود :) تقریبا همه پیرسینگ داشتن و تتو :)


شاهین :) امکان نداره با این آدم باشید و یه روز پر انرژی و پر از خنده نداشته باشید :) برگرلند سعادت آباد بود اینجا فکر کنم. خیلی گرون میداد برگراشو اما خب واقعا عالی بود از نظر کیفیت و طعم :) شاهین رفیق دانشگاه خوارزمی بود. فیزیک میخوندیم باهم و به دنیا فکر میکردیم و میخندیدیم


غروب تخت طاووس یا همون شهید بهشتی خودمون. یه جمعه ای بود که انقدر خلوته. داشتم از سرکار با سروش میرفتیم میرداماد کت عروسی بخره (نه واسه خودش)


خدا لعنت کنه این متروی صادقیه رو. یه سال از عمرم یه ربع به شیش پا میشدم که به قطار تندروی ساعت ۷ تهران کرج برسم. چقدر با مریم و نگین و امیرعلی خاطره داریم تو این مترو. دلم برا همشون تنگ شده.


اینجا هم که من وسط نمایشگاه کتاب نشستم دارم به یه گله آدم نق میزنم میگم پاشید بریم بابا من خسته شدم


این عکس رو از بام پارک پرواز گرفتم. منطقه کوی فراز. بالای سعادت آباده. همیشه آرزوم بوده اینجا اولین خودنمو اجاره کنم/بخرم. هم منظره داره. هم خلوته نسبت به شمال شهر. هم قیمتاش ارزون تر از سعادت آباد و شهرک غربه (چون رو گسله).


من و شاهین. پارک پرواز. با عکس قبله این


ساسان. پشت بوم محل کار. من دیوونه ی ارتفاع و منظره هستم. از هر چیزی برای رسیدن به منظره استفاده میکنم. برا همین همش پشت بوم بودیم :). خیابان میرعماد


سلفی‌های من و سروش وسط ترافیک :) داشتیم از نمایشگاه الکامپ میرفتیم سمت خونه(که معمولا نمیرفتیم خونه، میرفتیم نهجل‌بلاغه)


پل عابر حکیم و همت. هر چی بهش گفتم یدونه بگیر دستت نلرزه نتونست -_-


اینم یه روز تعطیل رسمی بود. هوا هم هوای دو نفره بود. این بنده خدا هم عاشق به دنیا اومده. گفت بیا بریم دور بزنیم. تازه آیفون خریده بود هی چیلیک چیلیک عکس میگرفت :)) شیان بودیم


شیان. همون روز عکس قبل


بازم عکس قبل :) شیان. آقا شیان با ماشین برید خیلی حال میده. مثل چیتگر شرق تهران میمونه.


اینم رستوران ایتالیاییه تو پارک نهجل‌البلاغه. خیلی این رستوران رو برای منظرش دوست دارم. قشنگ شمال تا جنوب حق انتخاب ویو دارید :) استیکش بد نبود، اما من دلم نمیومدم پول بدم جاش :))


خیلی عکس شد. بقیش برای سری بعد :)

آره خلاصه. اسم تهران میاد کلی عکس و خاطره و ... همینجور عبور میکنه از کلم. کاش بفهمم چی توش جا گذاشتم که هی هواشو میکنم.

نظرات 5 + ارسال نظر
Baran 1396/09/02 ساعت 10:34 http://haftaflakblue.blogsky.com/

عههه...مرسی که ما رو بردین تهران گردی .
کوچه و درختهاش ...بالکن و گلدونای خونه ی شما باحالههه...(یاد خونه ی ما ..مرجان فرساد افتادم)
بگذریم ؛
قالب نو مبارک +منتظر مابقی تصاویر هستیم.

گلدون و بالکن همسایه پایینیه البته :))
ولی خدا خیرش بده خوشگل میکرد بالکنشو ما هم کیف میکردیم
حتمااا

Sabi gol 1396/09/02 ساعت 08:44

این همه خاطره ای که شما ازش نوشتی معلومه ادم دلش تنگ میشه...

همین خاطره بیچاره میکنه ادمو

آقا حالا راه نداره واسه ما قالب طراحی کنی؟
من بلد نیستم :/

ببین طراحی مراحی که درست حسابی بلد نیستم ولی میخوای بیا قالب خودمو بهت بدم :))
قالب خودم با تغییرایی که خودت بخوای
یا کلا یه قالب از یه جا پیدا کن بده من تغیرایی که میخوای رو بدم روش. من بیس این قالب رو از قالب مژگان (سرچ کن) گرفتم. رو اون هی تغییر و اینا دادم شد این

وایییی این عکسا چه خوبن...
اگه ناراحت نمی‌شی باید بگم با این که همه می‌خندن ولی تلخن...
می‌بینم روزایی رو که منم دلم واسه شب‌گردیای تهران تنگ می‌شه...
که منم قراره لابه‌لای سلفیای زشت و کج‌وکوله دنبال خاطرات بگردم...
کاش بعضی چیزا تموم نمی‌شدن. یخ می‌زدن واسه همیشه همین‌شکلی می‌موندن...

آره بابا استفاده کن، حال کن، عشق کن تو اون شهر. تازه، تو وسط داستان هستی، وسط انقلابی، دانشگاه تهران هم هستی. خاطره نسازی تا آخر عمرت پشیمونی. بالاخره ما اومدیم که تموم شیم. مهم اینه تموم شدیم چه عکسا و خاطراتی از خودمون جا میذاریم. زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست :)
هر روز که بیکار بودی بزن بیرون شهرو یگرد. جا خواستی هم بیا معرفی کنم بهت :)
راستی اشتباه منو نکن=>فیلم زیاد بگیر

صحرا 1396/09/02 ساعت 00:07 http://sahra95.blogsky.com

کلی خاطره داشتی، معلومه که باهاش حال میکردی. تهران یه جذابیتهایی داره هیچ جای دیگه نداره. اولین باری که اومدم تهران تنهایی سال ۸۹ بود فکر کنم، واسه کار پاسپورتم، خیلی منو گرفت :)) بعدم که ارشدو اونجا خوندم و بیشتر جذابیتهاشو کشف کردم. این حرف خیلیاست ها میان تهران دیگه دلشون نمیاد برگردن.
آقای سابقا عاشق، عاشق تهران بود؛ بدجور تعریف میکرد از کوچه پس کوچه هاش، بامش، شباش و شبگردیاش

آره بابا سیاوش قمیشی هم که عمریه ایران نبوده سر پیری آهنگ داده درباره تهران :)
اینجا هشت که میشه خیابونا خلوت خلوت میشه. ده به بعد پرنده هم پر نمیزنه. اصلا باورم نمیشه اینجوریه اینجا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد