تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا
تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا

کج

لحظه هایی در زندگی هست که ای کاش نبودند، حرف هایی زده میشود که ای کاش گفته نشود.

گاهی ساعت ها و ریال ها برای ساخت مجسمه ای صرف میکنی و در وسط راه میبینی با آن چیزی که میخواستی بسیار متفاوت است، میمانی بین ادامه ساخت یا رها کردن کار.

شما بگویید چه باید کرد؟

نظرات 7 + ارسال نظر
Baran 1396/08/14 ساعت 00:36 http://haftaflakblue.blogsky.com/

یادمه اولین باری که پلو پختم عینهو برنج ژاپنی ها شفته شده بود...اصن قابل خوردن نبود.که بردم ریختم جلوی مرغ خروس ها...اتفاقا اونام میلی به خوردن نداشتن. فلضا رفتم یه چاله کندم و شفته پلو ها رو ریختم توش ...
دیگه دیکه ؛
یادم موند ...که دقت بیشتری به دست استاد (خاله جان بزرگه) داشته باشم...(البته 6سالم بود)
ولیکن ؛ مدتی بعد..پلویی پختم که دون دون سوا و مجلسی...
مجسمه رو چکارکنیم !؟ که خیلی ناراحت نشه!؟
+بسیار سفرخواهد...تا پخته شود پلویی

آخی :))
چه خاطره جالبی
ممنون به خاطر تعریفش
بله موافقم :)
نمیشه که مجسمه رو ناراحت کرد و رفت همینجوری :)
زندگی صحنه یکتایی هنرمندی ماست هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

Sabi gol 1396/08/11 ساعت 14:58

وقتی بین راهی و هنوز هیچی مشخص نیست بهتر نیست با پشتکار بیشتر به ادامه دادن و رسیدن به نتیجه بهتر تلاش کنی؟!

خیلی انتخاب سختیه والا
باید بیشتر بهش فکر کنم

صحرا 1396/08/10 ساعت 23:48

سخت نگیر و عجول نباش. تا شاگرد قصه بخواد راه و رسم مجسمه سازی رو یاد بگیره از این بساز و خراب کن ها زیاد پیش میاد.

راست میگی این عجول نباش هم خیلی مهمه
میخوای حالا این مجسمه رو ادامه بدم ببینم چی میشه؟‌ :)

صحرا 1396/08/10 ساعت 20:12

من یه زمانی هم مجسمه بودم هم مجسمه ساز. خیلی سختم بود خیلی ناراحت شدم اما در نهایت جان به در بردم. یه روز یه مجسمه ساز دیگه میاد مجسمه رو خیلی زیباتر از آنچه در توان تو بود می سازه. هرچند ما مجسمه سازها به چیزی که می سازیم همیشه دلبستگی داریم اما کی دیده کوزه گر از کوزه ساختن دست برداره؟ :)

من هر بار میگم این دیگه اخرین و بهترین مجسمه ای میشه که میسازم، ولی هر بار بدتر از قبل میشه.
میترسم مجسمه بعدی بدتر شه

صحرا 1396/08/10 ساعت 17:03

شاید آخرش خوب شد! این جمله ای هست که من تو این موقع ها به خودم میگم هرچند تجربه به من میگه: رها کن چیزی رو که فاصله داره با آنچه میخواستی

راستش با توجه به قصه زندگیت نظرت خیلی واسم مهم بود :)
اگر مجسمه خیلی ناراحت بشه چی؟

راستش هممون deep down می‌دونیم درست و اشتباه کدومن...
فقط اون‌قدر که باید با خودمون صادق نیستیم...

نه واقعا نمیدونم

راستش باید بگم اگه لحظه‌ای رسید که حتی یه ذره احساس کردی اشتباه کردی باید برگردی‌...
باید تمام راه رفته رو برگردی...
ادامه دادن اشتباه یه اشتباه بزرگتره.‌.
می‌دونم سخته...
با تمام وجودم می‌دونم ولی همین که بعدا بدونی اشتباه کردی ولی اشتباهتُ ادامه دادی خیلی حس بدتریه...
شجاعت می‌خواد ولی باید شجاع بود :)

اره :)
مشکل بزرگتر اینه که اصلا ندونی اشتباه کردی یا نه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد