تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا
تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا

مو

موهایم را سپردم به دست خواهر ۱۵ ساله ام

کلی پز داد که من بلدم و فلانم و رستم بود پهلوان و ...

سرم نابود شد

مدل مویی نماند، تو گویی اثر هنری معاصر از صحرای کربلا

مثل کره ماه مظلوم، دایره هایی با شعاع های مختلف روی سرم سفید هست

تقارن صورت که به طنز تلخی میماند، در تلاش برای  نشان دادن تلفیق مدرنیته و سنتی جامعه

طرف راستم سر سنگین و جا افتاده است و آن طرفم مانند بچه قرتی های میدان شوش که در تلاشند با مدل موهای عجیب غریب جلب توجه نمایند.

واقعا چرا حاضر شدم این کار را کنم خدا میداند

فکر کنم تا یک ماه نباید بیرون بروم

نظرات 3 + ارسال نظر
صحرا 1396/07/12 ساعت 10:53

پس کلاه راه چاره است :))

فعلا ظاهرا :))

صحرا 1396/07/12 ساعت 08:40

بتراش همه شونو بذار کله ات هوا بخوره، تنوع هم میشه

هوا سرده هوا نخوره بهتره :))) یه دوهفته میذارم بلند شه جا خالی ها برم ارایشگر دیگه چاره ای نیست

هیچ‌وقت به کسی جزو آرایشگرت اعتماد نکن...
حتی به اونم اعتماد نکن :))
این یکی که خواهرته و دختر :))))

من تصور میکردم باید بلد باشه به هر حال دختره و آرایش و اینا :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد