تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا
تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا

آن قدیم ها

شده بعضی وقتا بشینید و ساعت ها توی دنیای اینترنت دنبال دوستان دوران دبستان و راهنمایی و دبیرستان و دانشگاهتان بگردید و ببینید چه شده اند، که شده اند، کجای این منظومه ی بی انتها هستن، اصلا هستند یا رفتند...؟

برای من این اتفاق به کرار میوفتد. بعضی اوقات حس میکنم بیش از حد وقت صرف این کار میکنم و بیش از مقدار مجاز در گذشته سیر و سفر میکنم.

ماحصل این گشت و گذارها معمولا اکانت های فیسبوکی هست که خیلی وقت میشود رنگ صاحبانشان را به خود ندیده اند و زمان بی انتهایی از آخرین باری که آن دایره لعنتی کنار عکسشان سبز بوده گذشته.

نمیدانم چرا انقدر درگیر این موضوع میشوم، شاید مغزم شرطی شده شده است، شاید دنباله ی حسادت های کودکانه و بچگانه است که هنوز سرکش هستند و میخواهند با تمام وجود فریاد بزنند: « دیدی من بهترم! »

میخواهد ببیند آن که همیشه شاگرد اول مدرسه و سوگولی معلم ها بود الان کجاست، آن که خیلی اصرار داشت لات و خلاف هست الان چه بلایی سرش آمده، آن یکی که همیشه ساکت بود بالاخره زبان باز کرد یا نه؟ اوضاع درس و کار و زندگیشان به کجا رسیده؟

نمیدانم خوب هست این حس ها یا نه، گاهی ناامیدم میکند، گاهی مانند موجی قدرتمند مرا به جلو میراند، گاهی هم خسته.

حس عجیبیست...

نظرات 4 + ارسال نظر
الهام 1396/05/08 ساعت 20:18

فکر میکردم فقط من ازین کارا میکنم
دنبال دوستام بگردمو ساعت ها وقت بزارم برای سرچ هم کلاسی هام

پس شما میدونید از چی میگم :))

صبیره 1396/05/08 ساعت 13:13 http://mynb.blogsky.com

همیشه همه سرانجام ها یکی نیست...
امیدوارم دوستانتون در سلامت کامل باشن...

بله متاسفانه ...
زنده باشید
امیدوارم شما و دوستانتان هم سالم و خندان باشید

صحرا 1396/05/08 ساعت 13:01

این هم یک مدل دلتنگی است. البته من کمتر تجربه اش کرده ام چون کم و بیش در جریان زندگی دوستان و همکلاسی های قدیمی هستم، همان هایی که برایم مهمتر بوده اند و باقی رو جز یک تصویر مبهم چیزی به یاد نمی آورم. نظرت در مورد پیدا کردن دوست های جدید چیه؟هرچند خودم به این باورم که از یک سنی به بعد آدم سخت دوست جدید می پذیرد ولی وقتی وارد محیط جدید میشی شاید بهترین راه پر کردن جاهای خالی، پیدا کردن دوستهای جدیده

خوش به حالت که خبر داری واقعا
من خیلی آدم اجتماعی ای نیستم ولی مجبورم برای قوی شدن زبان هم که شده دوست پیدا کنم :)

صبیره 1396/05/08 ساعت 02:00 http://mynb.blogsky.com

گاهی این سرچا باعث میشه به یه دوستی بر بخوری که پیجش توی اینستا بازه... بعد میری براش کامنت بزاری... میبینی کامنتهاش همه نوشتن خوب شو... کی خوب میشی... چرا این اتفاق افتاده...
بعد یک آن میگی چه اتفاقی افتاده؟؟؟!!!
از اسامی ای که توی لیست کامنتها هست یه سوال میپرسی میبینی روز بعد بهت میگن رفته تو کما... تصادف کرده...
شما رو نمیدونم ممکنه چه حسی داشته باشید ولی واقعا اون لحظه حس بدیه... وقتی فک میکنی دوستتو پیدا کردی یهو ته دلت با خوندن این جواب خالی میشه...
سعی کنید به گذشته و دوستانتون کاری نداشته باشید... اینو از روی تحربه میگم...

ماجرایی که گفتید وحشتناک غم انگیزه و به راحتی آدم رو از درون نابود میکنه.
آدم بدون دوستان و گذشتش آخه هویت نداره دیگه.
ولی درنهایت اگر میتوسنتم به تجربه شما گوش کنم قطعا اینکارو میکردم. چیزی از درون نمیذاره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد