تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا
تلخ تر از قهوه

تلخ تر از قهوه

روزنوشت های یک عدد محمدرضا

دکل

- وای اینو، عجب عظمتی داره

- بدو بیا بریم ضرر داره

- گوش کن صدای جریان برق رو، بیا بشینیم زیرش

- دیوونه شدی؟ سرطان میگیری، میمیری

- خب حداقل بذار یه لحظه برم زیرش یه عکس بگیرم بیام

- به خاطر من نه

- چشم


نظرات 4 + ارسال نظر
مه دخت 1395/02/29 ساعت 22:25

اون کامنتت رو تایید کنم؟

نمیدونم وبلاگ خودته :)

مه دخت 1395/02/29 ساعت 18:45

این پستت رو چندباری خوندم اما واقعا نمیدونستم کجای ذهنمُ بشکافم تا بشه ازش یه جمله بیرون بیارم
این روزا اینقد حالم بدِ که دلم میخواد خودِ واقعیمُ از بینِ این همه اتفاقات بیرون بکشمُ بغلش کنم
بهش بگم: همه جی درست میشه ...آروم باش
گاهی آدما دلشون میخواد یه گوشه بشینن ، زانوهاشونُ تو بغل بگیرن و یکی رو داشته باشن تا به چشماش نگاه کنه و حرفهای خوب بزنه
از اون حرفا که دلت میخواد چشماتُ ببندی ، بعد یه نفسِ عمیق بکشیُ بگی: آخــــــــــــیش ...آروم شدم...مرسی که هستی
ولی...
نمیدونم چی شد که یه دفعه اینارو نوشتم
بدون توی این روزای مبهمم ، میخونمت اما خاموش

میفهمم :)

من هم میخونمت، اما نه نوشتنم میاد نه کامنت
ببخشید

صحرا 1395/02/22 ساعت 22:18

خاطره ها...

...

صحرا 1395/02/21 ساعت 23:33

لعنت به این دکل

چرا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد